بارسین بارسین ، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

بارسین زیبای من

یه دنیا دوستت دارم

  همه نازند تو عزیز , همه لوسند تو ملوس ,  همه شیرین تو شکر , همه قندند تو عسل.   از گریبان تو صبح صادق می گشاید پرو بال تو گل سرخ منی تو گل یاسمنی تو چنان شبنم پاک سحری ؟  نه؟ از آن پاکتری تو بهاری ؟  نه،  بهاران از توست از تو می گیرد وام، هر بهار اینهمه زیبایی را   هوس باغ و بهارانم نیست ای بهین باغ و بهارانم تو ...
19 تير 1391

بارسین و کالسکش

ملوسک من عاشق کالسکه و کلا هر چیزی که میشه هلش داد هستش مثلا توی خیابون وقتی یه کالسکه بچه میبینه سریع میره سراغش و اصرار میکنه که هلش بده یا مثلا دوست داره که صندلی ها رو هل بده و باهاشون بازی کنه و تا الان هم دو تا کالسکه اسباب بازی براش گرفتیم که هر دو تا رو به سلامتی شکونده و باید برم و سومی براش بگیرم ...
13 تير 1391

دختر نماز خون من

  ملکه قلبم بارسینم مامانی میخوام از نماز خوندت بگم که چقدر عاشق نمازخوندن و و اذیت کردن نمازخونهایی چون میری و مهر و جانمازشونو بر میداری. دختر گلم امیدوارم توی زندگیت راه درستو انتخاب کنی و همیشه ایمانت قوی باشه و به خدا معتقد باشی خدایی که شما و بابایی رو به من داد . نماز خون مامانی میخوام بدونی زندگی بدون شما دیگه برام مفهومی نداره از لحظه لحظه با تو بودن سیر نمیشم و خدای مهربونو شاکرم.                                   ...
13 تير 1391

صحبتی با بابایی

از بارسین به بابا پژمان : بابای مهربونم از صمیم قلب کوشولوم میخوامت تو بهترین بابایی هستی که یه نی نی میتونه داشته باشه امیدوارم منم بهترین دخمل دنیا باشم واسه این بابای نمونه...بابا جونم خیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی از مامان ویدا به بابا پژمان : همسر مهربانم در این سالها که در کنارت زندگی را تجربه میکردم   معنی عمیق کلمه (مرد) را به معنای واقعی کلمه در وجود نازنینت یافتم و اکنون که نام پدر نیز به نامهایت اضافه شد افتخار میکنم که مادر فرزندی هستم که پدرش مرد روزهای پرفراز و نشیب  زندگیم بوده و هست... با تو خوشبخت ترین انسانم   ...
13 تير 1391

بارسین و توپ بازی

سلام به همه دوستای خوب بارسین جون ، ببخشید که یه مدت بود مامانی تنبل شده بود و عکسهای جدید منو آپ نمیکرد ، حالا اومدم با چند تا عکس جدید که تو حیاط خونه در حال توپ بازی کردن گرفتم آخه من عاشق توپ و توپ بازی هستم و هر جا میرم توپ می بینم کنترل خودمو از دست میدم و آخرشم اون توپو باید با خودم ببرم خونه  ...
13 تير 1391

تولد کیانا جون که بارسین خیلی دوستش داره

پنجشنبه 8/4/91 تولد کیانا جون بودش و بارسین خانم حسابی بهش خوش گذشت و از اول که رسیدیم تا آخر شب ساعت 12 فقط بپر بپر کرده و بقول خودش رقصیده و آخر شب تا سوار ماشین شدیم که بریم خونه توی ماشین خوابش برد و بعد از مدتها اولین شبی بود که تا خود صبح خوابید و اصلا بیدار نشد و مامانی یه دل سیر خوابید و حال کرد و هر چی بیخوابی داشت جبران شد. ...
13 تير 1391

نمک مامان

چند تا عکس از خرگوش مامان که تقدیم میکنم به فائزه جون دوست مامانی که عاشق بارسین جونه و این ژستارو فقط برای ایشون گرفتماااااااااااااااااااااااااا   ...
13 تير 1391

دوستت دارم

    در آغوشـت کـه می گیــرم آنقــدر آرام می شوم کـه فـراموش می کنم بـایـد نفس بکشم دوستـِت دارَم چون زيـبـا تـَرين خـــــاطـِرات مـَنی! دوستـِت دارَم چون تـَنهاتـَرين سِتارِه زِندِگی مَـنی ! دوستـِت دارَم چون تــَنها تَرين مِصراع شِعر مـَنی! دوستـِت دارَم چون زیبا تَرین لَحَظاتِ زِندِگی مَـنی! دوستـِت دارَم چون تـَنها تَرین فِـکـر تـَنهایی مَـنی! دوستـِت دارَم چون زیـبا تَرین رویـائ خواب مَـنی!  دوستِت دارَم چون واقِعاً عِشقِ مَنی بارسین     ...
13 تير 1391

شیرین کاریهای جدید دخمل مامان

   بارسین جونم دیشب با بابایی دعواش شد سر اینکه خانم خانما اول رفت و کشوی میز تلوزیونو خالی کرد و بعدش خیلی راحت رفت و توی کشو وایستاد ،بابایی هم که حساسسسسسسسس حسابی براش اخم و تخم کرد و بهش گفت که خیلی کار خطرناکیه و قول گرفت که دیگه بارسین این کارو نکنه و چقدر هم که بارسین گوش میده و خلاصه آخرش بارسین خانم غرورشو شکوندو گفت بابایی ببخشید معذرت میخوام و بابایی هم به خیال اینکه واقعا از کارش پشیمون شده با خنده گفت خواهش میکنم دخملم دیگه این کارو نکنیا و بارسین هم در جوابش گفت باشه بازم میکنمممممممممممممممممم. ...
13 تير 1391