بارسین بارسین ، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره

بارسین زیبای من

خداحافظ مادر بزرگ خوبم

بارسینم ، گل قشنگم ، عزیز دل مامان ، امروز بعد از 9 ماه بدترین روزهای زندگیم دوباره تصمیم گرفتم برات بنویسم ، امروز تصمیم گرفتم باهات دردو دل کنم و این بغض 9 ماهه رو برات بشکونم ، برات بگم از غم بد و لعنتی بی مادری ،از این درد بی درمون که هیچ چی جاشو پر نمیکنه ، چقدر دلم میخواست میتونستم یه جوری این دردو به زبون بیارم که دلم راحت بشه ولی هیچ وقت فکر نکنم بتونم ،دلم میخواست بلند بلند گریه کنم تا شاید یه کم آروم بگیرم ولی با وجود تو نتونستم دلم میخواد برات بگم که چقدر این روزا بغض داشتمو بخاطر تو نتونستم خالیش کنم شاید اینم از خواست خدا بوده که بخواد زیاد دلتنگی نکنم ، آخه اینو میدونی که خدا هر کاری دلش بخواد میتونه بکنه همونطور که مامان ...
31 فروردين 1392

چی بودی و چی شدی

عشق مامان ببین چقدر کوچولو و ناز بودی و روز به روز داری خوشمل تر میشی .دلم برای اون روزات خیلی تنگ شدههههههههههههههههههههههههههه   ...
21 فروردين 1392

شکار لحظه ها

آی گوشمممممممممممم نمییییییییییییییییییییییییییییییییخوامممممممممممممممممممم با این قیافه چه دلبریییییییییییییییییییییی کنم منننننننننننننننننننننننننننننننن اون برقووووووووووووو خاموش کن بچههههههههههههههههه چی گفتیییییییییییییییییییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟// جونممممممممممممم خوااااااااااااااااااااااااب یعنی اون چیهههههههههههههههههههه؟ آخ جووووووووووووون مثل اینکه دارن برای من میارنشششششششششششش پس چرا داره بر میگردهههههههههههههههههه دیدی چی شد دادش به یکی دیگههههههههههههههه ه ه ه اصلآ مهم نیست، مامانی و بابایی خودشون برام میخرنش نکنننننننننننن میترسممممممممممممممممم جونممممممممم...
21 فروردين 1392

یادی از تولد یک سالگی

پارسال تقریبا همین روزها بود دقیقا روز پنج شنبه 6/5/90 که تولد یکسالگیتو برگزار کردیم خیلی خیلی روز خوبی بود حدود 80 نفر مهمون داشتیم و شما هم خیلی دخمل خوبی بودی و اصلا اذیتمون نکردی و تا ساعت 2 نصفه شب پا به پای همه بیدار بودی و کلی هم بهت خوش گذشت، چند تا از عکسهای اون روزو برای تجدید خاطرات برات میذارم که ببینی چقدر کوچولو و خوشگل بودی و هستی عشقم     ...
27 تير 1391