بارسین و آب بازی
پنجشنبه شب مهمون داشتیم قرار بود بابا نوروز و مامان فریده و عمه نداینا و دایی بابایی که از دزفول اومده بودن شام بیان خونمون و چون مامانی پنجشنبه تا ساعت ١ سرکار بود نتونسته بود همه کارهاشو بکنه منم که دائما به دست و پاش میپیچیدم و نمیذاشتم کاراشو بکنه به خاطر همین بابایی مجبور شد منو برداره ببره بیرون تا مامانی به کاراش برسه و منم با بایی رفتم پارک و کلی آب بازی کردم و وقتی برگشتیم خونه مثل موش آب کشیده بودم و از اونجائیکه خیلی بهم خوش گذشت قرار شد فردا شب هم به اتفاق مامانی بریم پارک آب بازی که دوباره کلی بهم خوش گذشت.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی