بابایی تولدت مبارک
بیست و پنجم شهریور ماه سال یکهزار و سیصدو پنجاه و پنج
دوباره متولد شدی؛ این بار از جنس پدر احساس مسئولیتت چند برابر شده، تا الان از پس همه چیز به خوبی براومدی؛ چیزی که خیلی نگران بودی نتونی یا کم بذاری!!! این رو نه تنها من و بارسین ؛ بلکه هرکی توی این مدت باهات به نوعی برخورد داشته کاملاً حس کرده و متوجه شده و گاهی به زبون هم آوردن… مطمئنم تا الان پدر بودن رو با تموم وجودت درک کردی.بعضی وقتا احساس دل نگرانیهای تو برای بارسین بیشتر از منه!
امروز روز تولدته و من مطمئنم که تو خلق شدی برای من و بارسین تا زیباترین لحظه ها را برامون بسازی ،تو هیچ چیز کم نداری برای همه چیز بودن ،تمام دقایق باقیمانده از عمرمون برای تو ....
«مــادر نشدی»، این جمله به نظرم فقط در مورد مادرها صدق نمیکنه!… پــدر نشدی!!!! تو اینو واقعاً بهم ثابت کردی و سنگ تموم گذاشتی! بارها هم بهت اینو گفتم: بهترین بابای دنیایی؛ پژمانم .آرزوم سلامتی دوتاییتونه؛
امیدوارم روز به روز توی کارت پیشرفت کنی و موفقیتهاتو ببینیم، بتونیم خوبیها و زحماتتو جبران کنیم. از ته قلب دوستت داریم و به داشتنت افتخار میکنیم. بارسین هم بعداً همینارو خیلی قشنگتر به خودت میگه، قدر بابایشو میدونه حتماً…
پژمان عزیزم:
به خاطر همه آرامشی که از تو دارم خدا را شکر میگویم
به پاس تمام خوبیهایت بهترینها را برایت آرزو میکنم . . .
تولدت مبارک